خدایا
سلام ...
دارم درحالی برات می نویسم .. که پر از گناهم ....
نمی دونم منو می بخشی یا نه !!!
راستش دیگه امیدی به بخششت ندارم ، چون می دونم لایق بخشیدن نیستم ...
تو گفتی ، گرصد بار توبه شکستی باز آ...
اما خوب ، فکر نمی کنم این حرف تو ، در مورد منم باشه ...
نمی خوام بخشیده شم ، گفتم که لایقش نیستم ...
فقط می خوام خودمو بهت نزدیک کنم ، که مبادا از این داغون تر بشم ... مبادا قلبم از این سیاه تر بشه ...
مبادا یادم بره که تو منو آفریدی ...
مبادا یادم بره که تو بهم زندگی دادی ...
شروع سخته ...
جایی خوندم که " اولین قدم ، همیشه سخت ترین قدمه "
نمی دونم چقدر جنبه ی سختی دارم ...
ولی باید بتونم ...
باید کمی در مورد خودم سخت گیری کنم ...
میخوام یاد بگیرم که کمتر به شکست هام فکر کنم ...
راستش به تازگی ، خیلی به بن بست می خورم .. و می دونم اکثر جاها کوتاهی از خودمه ... اما خوب دارم امیدمو از دست می دم ، امید به خدا ...
اما می خوام این نا امیدی ... و این شکست ها رو تموم کنم ...
اول باید ذهنم رو آروم کنم ،
و با خودم روراست باشم...
من
ادامه مطلب ...من اینجا ....
در آرامشم .... اما گاهی ذهنم پر از تشویش و ترس می شود ...
گاهی از این لحظه می ترسم ....
گاهی با خود می گویم ، چرا من !!!
و اما به جواب می رسم ،
میدانم چرا من انتخاب شدم .... خودم خواستم ،آن لحظه که پروا نکردم ، خودم انتخاب کردم ...
خودم این لحظه ها را ساختم ....
من آرامم ،باید آرام باشم ....
باید لحظه را بسازم ... اما چگونه ؟!!!!
آن که می گوید دوستت می دارم ،
دل اندوهگین شبی ست ،
که مهتابش را می جوید
ای کاش عشق را زبان سخن بود .
هزار آفتاب خندان در خرام توست
هزار ستاره ی گریان
در تمنای من ،
تو را برگزیده ام
رغمارغم بی داد
گفتی دوستت می دارم
و قاعده
دیگر شد .
کفایت مکن ای فرمان " شدن "
مکرر شو ، مکرر شو !!!!
"احمد شاملو"
روزها...
ادامه مطلب ...