میخوام یاد بگیرم که کمتر به شکست هام فکر کنم ...
راستش به تازگی ، خیلی به بن بست می خورم .. و می دونم اکثر جاها کوتاهی از خودمه ... اما خوب دارم امیدمو از دست می دم ، امید به خدا ...
اما می خوام این نا امیدی ... و این شکست ها رو تموم کنم ...
اول باید ذهنم رو آروم کنم ،
و با خودم روراست باشم...
من
ادامه مطلب ...من اینجا ....
در آرامشم .... اما گاهی ذهنم پر از تشویش و ترس می شود ...
گاهی از این لحظه می ترسم ....
گاهی با خود می گویم ، چرا من !!!
و اما به جواب می رسم ،
میدانم چرا من انتخاب شدم .... خودم خواستم ،آن لحظه که پروا نکردم ، خودم انتخاب کردم ...
خودم این لحظه ها را ساختم ....
من آرامم ،باید آرام باشم ....
باید لحظه را بسازم ... اما چگونه ؟!!!!
آن که می گوید دوستت می دارم ،
دل اندوهگین شبی ست ،
که مهتابش را می جوید
ای کاش عشق را زبان سخن بود .
هزار آفتاب خندان در خرام توست
هزار ستاره ی گریان
در تمنای من ،
تو را برگزیده ام
رغمارغم بی داد
گفتی دوستت می دارم
و قاعده
دیگر شد .
کفایت مکن ای فرمان " شدن "
مکرر شو ، مکرر شو !!!!
"احمد شاملو"
روزها...
ادامه مطلب ...می خوام برای ارشد درس بخونم ...
اینروزا خیلی آروم و بی سرو صدا شدم ... از اون دختر شر و شلوغ خبری نیست .... خوابم بهم ریخته و در آخر
نمی دونم چم شده ....
برنامه ی مشخص و محکمی برای آیندم ندارم و این خیلی آزارم می ده ....
امروز روز شکست بود ...
روز خرد شدن ...
روزی که من ازش متنفرم .... روزی که همه چیز مثل اول شد ... به همون سختی ، به همون ناراحتی ....
ولی من دوباره شروع می کنم .... وقتی یکبار تونستم ، پس دوباره هم می تونم .....
من دوباره شبهای مهتابی رو می سازم ...
بگذار کسی نداند که چگونه من به جای نوازش شدن ، بوسیده شدن ،
گزیده شدم ،
بگذار هیچ کس نداند ، هیچ کس !
و از میان همه ی خدایان ، خدایی جز فراموشی بر این همه رنج آگاه نگردد .
بگذار پس از من هرگز کسی نداند ..... با من چه گذشت .
«احمد شاملو»
من ، ...
ادامه مطلب ...